پر کاری مامان
دیشب ٤صبح کارم تموم شد و برگشتم خونه خودم فک میکردم اگه یکی از همسایه ها اون موقع منو ببینه که برگشتم خونه با خودش چی فک میکنه؟ از همون پایین پله ها صداتو شنیدم فاطمه خوابیده بود اما تو انگار که خواب بدی دیده باشی گوشه سالن دراز کشیده بودی و نق میزدی بابا هم مستاصل و خواب الود بالا سرت بود خیلی از بابا ممنونم که منو کارمو درک میکنه و این وقتا باهام همکاری داره شایدم اگه همکارم نبود درک نمی کرد یعنی چه زنی این موقع شب با چند تا مردهمکار مشغول کارکردن هستند!! عزیز دلم کار خدا رو میبینی با همه خستگیم یه ساعت دیگه لی لی به لالات گذاشتمو ارومت کردم تا خوابیدی منم فقط چند ساعت خوابیدم و الانم دوباره سر کارم ...
نویسنده :
مامان
9:16